لب های مختصر
لب های مختصر
دارم کشیده می شوم به درازا
پایت را از دایره بیرون بکش !
بگذار این خط ادامه داشته باشد
ما چند نفریم
واین کلاغ...
جلوتر بیا !
این صندلی برای نشستن توایستاده است.
چقدر تلخ بود نشستن در تنهایی وبه جای چند نفر ...
کاش زبانم بند می آمد و لب تو لبخند نمی شد !
می دانم
این پنجره بسته نخواهد ماند
تالب های مختصرِ، چیزی بگوید
بادنیاموخته ایم که از هرطرف کنار بکشیم
مثل کولیانی که بی فکر نمی رقصند
می رقصند.
+ نوشته شده در دوشنبه دوم آذر ۱۳۸۸ ساعت 16:54 توسط سیاوش سبزی
|